برهما، پسری از پادشاهی شرقی، برای یک ماموریت سری به جلگههای مرکزی میره، و به خاطر غرق شدن کشتی بخشی از خاطرات خودش رو از دست میده. برهما توسط یک دختر به نام گونگلیانگچن که مشکل پا داره نجات پیدا میکنه. برای جبران این لطف، برهما با درخواست هوگین شیتای موافقت میکنه، و لوئر و ژن رو برای دیدن کتاب شگفتانگیر میبره، اونها برای پیدا کردن جزیرهی جاودانه و شفای پای لوئردرست طبق گفتههایی که توی کتاب ثبت شده از کوهستان پایین میرن، و ازهوانکوئیان میگذرن. فرماندهی نظامی جلگههای مرکزی لی مائو توسط ملکهی مادردستورداده شده تا برای پیدا کردن محل اختفای امپراتور به هوانکوئیان بره. بعد از پشست سر گذاشتن موانع زیاد، بالاخره همه در هوانکوئیان دور هم جمع میشن، و برهما نیزبه خاطر گنجینهای که به طور اتفاقی در طول مسیر پیدا کرده بود، خاطرات از دست رفتهش رو به دست میاره. و او الان یک قدم تا تبدیل شدن به قدرتمندترین مرد جهان فاصله داره.