نویسنده: (Yemaro) 예마로
آرتیست وانشات: MAS
آرتیست مانهوا: Ant Studio
خلاصه داستان :
من بدن یه شخصیت مکمل تو یه رمان حرمسرای معکوس رو تصاحب کردم.
صیغهی جوانی که در نهایت پس از التماس برای توجه از امپراتوریس حاکم که نقش اول زن بود و انجام کارهای ناپسند با شخصیتهای مرد اول که صیغه بودن، به دلیل خیانت به قتل رسید.
خوشبختانه من بدنشو درست بعد ورود به قصر سلطنتی تصاحب کردم.
حتی اگه همه تو قصر سلطنتی مراقبم بودن اما هنوز ازم متنفر نبودن.
“بیا گستاخ نباشیم و مطیع باشیم.”
من نه نیاز داشتم و نه تمایل داشتم که توسط امپراتور عشق ورزیده بشم.
از اونجایی که حتی کار خیلی سختی هم نبود، واقعا این کارو کردم. قطعا همینطور بود، اما –
“امشب بیا اقامتگاه من. برات داستان پریان رو میخونم!”
“ل-لطفا گریه نکن. اینو بهت میدم.”
چرا همه به طرز شدیدی مهربونن؟ درک نمیکنم و این گیج کننده ست.”
“…ولی بههرحال، بهش نیازی ندارم؟”
من واقعاً بچه کوچولویی نبودم که کمبود محبت داره. و اون نگاهی که طوری بهم مینگریستن که انگار من دوستداشتنیترین در جهانم، فوق العاده ناراحت کننده بود.
کجا میتونم از یه کتابِ قصهی پریان که پر از جواهرات و ابریشم و مروارید جادوییه که میراث خاندان سلطنتیه، استفاده کنم؟
از اونجایی که کاریه که شده، فقط میخوام همه از کاخم گمشن بیرون!
مانگاش عالیه امیدوارم ادامشو بزارین ممنون❤